دلتنگی
کاش دلتنگی نیز نامِ کوچکی میداشت
تا به جانش میخواندی ؛
نامِ کوچکی تا به مهر آوازش میدادی،
همچون مرگ که نامِ کوچکِ زندگیست
و بر سکّوبِ وداعاش به زبان میآوری ،
هنگامی که قطاربان آخرین سوتش را بدمد
و فانوسِ سبز به تکان درآید......
نامی به کوتاهیِ آهی
که در غوغای آهنگینِ غلتیدنِ سنگینِ پولاد بر پولاد
به لبجُنبهیی بَدَل میشود ؛
به کلامی گفته و ناشنیده انگاشته
یا ناگفتهیی شنیده پنداشته...