روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

روستای صرفه از توابع دهستان گروه/احمداباد بخش راین استان کرمان
شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۳۳ ب.ظ

بدون شرح


یاد آن روزها بخیر عجب روزهایی بود روزهای سرد زمستانی ابر سراسر آسمان را می پوشاند صدای رعد و برق به گوش می رسید قطرات باران شروع به باریدن می کردند و صدای شادی کودکان درهوا طنین انداز می شد.
هنوز آثاری ازخانه های پیشالی بود اما جایشان را به خانه های سنگ و سیمانی داده بودند سقف خانه ها کاه و گلی بود بعضی از مواقع هم آنقدر باران ادامه داشت که بعضی از خانه ها خیس می شد و صدای قطرات آب در ظرفها ( دیگ و بشقاب و کاسه ) آهنگی می نواخت که دل صاحب خانه مکدر می کرد . تا چاره ای بیاندیشد و در باران های دیگر با آرامش سر بر بالین بگذارد.
باد سردی می وزید و با وزیدنش باران را از لابه لای درب و پنجره وارد خانه ها می کرد صدای رودخانه ها در اطراف خانه ها به گوش می رسید و کودکان لحظه شماری می کردند تا لحظه ای باران بند بیاید و به تماشای رودخانه بروند. 
اعضای خانه گرد تا گرد بخاری نفتی جمع بودند و هم به صدای باران گوش می دادند و هم چای دم کرده دست مادر را نوش جان می کردند . غذای روز بارانی هم آش دست پخت مادر بود که در هوای بارانی و سرد واقعا می چسبید . 

منبع


نوشته شده توسط نوشته شده توسط : سید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

روستای صرفه از توابع دهستان گروه/احمداباد بخش راین استان کرمان

روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

بدون شرح

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۳۳ ب.ظ


یاد آن روزها بخیر عجب روزهایی بود روزهای سرد زمستانی ابر سراسر آسمان را می پوشاند صدای رعد و برق به گوش می رسید قطرات باران شروع به باریدن می کردند و صدای شادی کودکان درهوا طنین انداز می شد.
هنوز آثاری ازخانه های پیشالی بود اما جایشان را به خانه های سنگ و سیمانی داده بودند سقف خانه ها کاه و گلی بود بعضی از مواقع هم آنقدر باران ادامه داشت که بعضی از خانه ها خیس می شد و صدای قطرات آب در ظرفها ( دیگ و بشقاب و کاسه ) آهنگی می نواخت که دل صاحب خانه مکدر می کرد . تا چاره ای بیاندیشد و در باران های دیگر با آرامش سر بر بالین بگذارد.
باد سردی می وزید و با وزیدنش باران را از لابه لای درب و پنجره وارد خانه ها می کرد صدای رودخانه ها در اطراف خانه ها به گوش می رسید و کودکان لحظه شماری می کردند تا لحظه ای باران بند بیاید و به تماشای رودخانه بروند. 
اعضای خانه گرد تا گرد بخاری نفتی جمع بودند و هم به صدای باران گوش می دادند و هم چای دم کرده دست مادر را نوش جان می کردند . غذای روز بارانی هم آش دست پخت مادر بود که در هوای بارانی و سرد واقعا می چسبید . 

۹۶/۰۳/۲۷
نوشته شده توسط : سید

روستای صرفه

نوستالوژی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">