روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

روستای صرفه از توابع دهستان گروه/احمداباد بخش راین استان کرمان
جمعه, ۲۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ

خرمن کتی

یادمه کلاس اول افتدایی بیدم ساوروز جمه کله بیم باوام ا خو بیدارم کرد جفی بلن شو زودی ناشتا شو کتاوتا وردار برو سرشاخ گیدوا تو زمین عامو قلنرم کمک باشو در ویشت خرمن کتی
منم آسین وپاسین باچشم پرخو ورخزیدم  یه بادم نون مغز پنیری خوردم وحرکت کردم ورسین خونه باشوم ا توریگی که ردشدم دیدم خدابیامرز باشوم خوچغش وگو سیاش داره میا خویادم نی سلام کردم یانه پیرمرد واشم گفت چکار داری باوی گفتم هچی باوام منا فرستیده........سرتنا درد نیارم گو خدابیامرز نمک رضایم گرفت وچغا هشت ری گردن بن گو وحرکت کردیم ور سین گیدوا
گردین یا همو خرمن کت سر خرمن بچا مشه غلومسین بید ورش داشت واومد خرمن گنمشا سر اشکن کرد بافایم پهن کرد  یه ساتی گذشته وید گمنم پیره مرد خسته شده وید .دیدم ری زمین واتلیدبعدشم چپقشا ا پشت گردنش ورداشت دست کرد توجلیقش تتنا شم خوذره بین در آورد ونشت چپقی چاغ کنه

قسمت دوم
پیر مرد پس از اینکه توتون چپقش تمام شدخرمن را به صورت دایره پهن کرد وگردین(خرمنکوب قدیمی)رابه گردن گاوها بست وگاوها وگردین را  روی خوشه های گندم بردبعد گاوها را با ترکه(چوب تر وبلندی که با آن گاوها را هدایت می کردند)روی خرمن حرکت داد صدای غج غج گردین بلند شد
ازاین به بعد بود که همه چیز آماده شده بود تا من یک  سیر سوارگردین شوم،اومدم به باشوم گفتم بزار من سوار شم.گفت نه للم (پسرم)تو برو خلاشه (هیزم)جمع  کن ،کلت(کتری)را بزار روآتش چایی درست کن بعدش بیا سوار شو منم سریع وسه سوت کتری را جوش آوردم واومدم کنار ش سوار شدم  وگفتم کتری جوشه ولی من بلد نیستم چایی درست کنم باشوم گفت این طناب را بگیر وهر وقت گاوها خواستند از خرمن بیرون برند آنرا به داخل بکش منم از خدا خواسته ترکه را هم گرفتم واین قدر خوشحال بودم که انگاری سوار طیاره شدم.
باشوم پس از خوردن چای ،ناهار، کشیدن چپق ودمی استراحت برگشت ومرا فرستاد که چاشت بخورم رفتم سراغ سارق(پارچه ای که در آن غذا گذاشته بود)باز کردم جای شما خالی نون تیری ،کشک محلی با پیدنه(پونه)وخرمازدم توی رگ اومدم چایی بخورم دیدم چیزی ته کتری نمونده اخه باشوم به شدت عاشق چای بود وهمه را خورده بود ومن هم که می خواستم به هر صورت چای بخورم یه کم آب ریختم توکتری وگذاشتم رو خلوکا(ذغالهای به جا مانده ازآتش)کمی گرم شد وبالاخره یه اوملنگویی(چای کمرنگ)خوردم.............


متن بدون تغییر از وبلاگ شخصی حسینخانی givda.blogfa.com

می نویسم هرآنچه که برایم خاطره شده است



نوشته شده توسط نوشته شده توسط : سید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

روستای صرفه از توابع دهستان گروه/احمداباد بخش راین استان کرمان

روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

خرمن کتی

جمعه, ۲۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ

یادمه کلاس اول افتدایی بیدم ساوروز جمه کله بیم باوام ا خو بیدارم کرد جفی بلن شو زودی ناشتا شو کتاوتا وردار برو سرشاخ گیدوا تو زمین عامو قلنرم کمک باشو در ویشت خرمن کتی
منم آسین وپاسین باچشم پرخو ورخزیدم  یه بادم نون مغز پنیری خوردم وحرکت کردم ورسین خونه باشوم ا توریگی که ردشدم دیدم خدابیامرز باشوم خوچغش وگو سیاش داره میا خویادم نی سلام کردم یانه پیرمرد واشم گفت چکار داری باوی گفتم هچی باوام منا فرستیده........سرتنا درد نیارم گو خدابیامرز نمک رضایم گرفت وچغا هشت ری گردن بن گو وحرکت کردیم ور سین گیدوا
گردین یا همو خرمن کت سر خرمن بچا مشه غلومسین بید ورش داشت واومد خرمن گنمشا سر اشکن کرد بافایم پهن کرد  یه ساتی گذشته وید گمنم پیره مرد خسته شده وید .دیدم ری زمین واتلیدبعدشم چپقشا ا پشت گردنش ورداشت دست کرد توجلیقش تتنا شم خوذره بین در آورد ونشت چپقی چاغ کنه

قسمت دوم
پیر مرد پس از اینکه توتون چپقش تمام شدخرمن را به صورت دایره پهن کرد وگردین(خرمنکوب قدیمی)رابه گردن گاوها بست وگاوها وگردین را  روی خوشه های گندم بردبعد گاوها را با ترکه(چوب تر وبلندی که با آن گاوها را هدایت می کردند)روی خرمن حرکت داد صدای غج غج گردین بلند شد
ازاین به بعد بود که همه چیز آماده شده بود تا من یک  سیر سوارگردین شوم،اومدم به باشوم گفتم بزار من سوار شم.گفت نه للم (پسرم)تو برو خلاشه (هیزم)جمع  کن ،کلت(کتری)را بزار روآتش چایی درست کن بعدش بیا سوار شو منم سریع وسه سوت کتری را جوش آوردم واومدم کنار ش سوار شدم  وگفتم کتری جوشه ولی من بلد نیستم چایی درست کنم باشوم گفت این طناب را بگیر وهر وقت گاوها خواستند از خرمن بیرون برند آنرا به داخل بکش منم از خدا خواسته ترکه را هم گرفتم واین قدر خوشحال بودم که انگاری سوار طیاره شدم.
باشوم پس از خوردن چای ،ناهار، کشیدن چپق ودمی استراحت برگشت ومرا فرستاد که چاشت بخورم رفتم سراغ سارق(پارچه ای که در آن غذا گذاشته بود)باز کردم جای شما خالی نون تیری ،کشک محلی با پیدنه(پونه)وخرمازدم توی رگ اومدم چایی بخورم دیدم چیزی ته کتری نمونده اخه باشوم به شدت عاشق چای بود وهمه را خورده بود ومن هم که می خواستم به هر صورت چای بخورم یه کم آب ریختم توکتری وگذاشتم رو خلوکا(ذغالهای به جا مانده ازآتش)کمی گرم شد وبالاخره یه اوملنگویی(چای کمرنگ)خوردم.............


متن بدون تغییر از وبلاگ شخصی حسینخانی givda.blogfa.com

می نویسم هرآنچه که برایم خاطره شده است

۹۵/۰۸/۲۸
نوشته شده توسط : سید

خرمن کتی

نظرات  (۲)

معنیش هم بنویسید 
ترکی بود؟
پاسخ:
ترکی که یوخ ولی بعضی جاهاشو خودمم نفهمیدم !
سلام، خداقوت
خیلی باحال بود... کلی خندیدم
پاسخ:
سلام خوشحال شدم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">