روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

روستای صرفه از توابع دهستان گروه/احمداباد بخش راین استان کرمان

روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

۳۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

چه دل مسکینی...

که غمین می شود اندر غم هر غمگینی!

هم غم گرگ دهد رنجش و هم غصه میش...

چه کنم با دل خویش

۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۰۴
نوشته شده توسط : سید

فرهادها را در بیستون کشتیم
        و در تاریخ از او به نیکی یاد میکنیم...
               تا ثابت کنیم حتی در عشق هم مرده پرستیم... 


۱ نظر ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۴۱
نوشته شده توسط : سید

نسیم آسا ازین صحرا گذشتیم

سبک رفتار و بی پروا گذشتیم

به پای کوشش از دیروز و امروز

گذر کردیم و از فردا گذشتیم

کنون در کوی نا پیدا خرامییم

چو ا ز این صورت پیدا گذشتیم

رشید از ما مجو نام و نشانی

که از سر منزل عنقا گذشتیم


به ادامه مطلب بروید

۰ نظر ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۴۶
نوشته شده توسط : سید

آری از پشت کوه آمده ام

چه میدانستم این سمت کوه باید برای ثروت حرام خورد

برای عشق خیانت کرد

برای خوب دیده شدن دیگران را بد نشان داد

برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند

وقتی هم باتمام سادگی دلیلش را میپرسی میگویند:

ازپشت کوه آمده

ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم و تنهادغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان ازدست گرگان باشد

تااینکه این سمت کوه باشم وگرگ

۰ نظر ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۰۶
نوشته شده توسط : سید


           آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
                          جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

                               آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
                                              حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست

                                                       امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
                                                               فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست


تصاویر را در ادامه مطلب ببینید:

۰ نظر ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۲۷
نوشته شده توسط : سید




۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۰۳
نوشته شده توسط : سید


                خفتگان را گر سبکباری خوش است
                                                 شبروان را رنج بیداری خوش است


              در چنین شب های بی فریاد رس
                                                روز خوش در خواب باید دید و بس



۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۳۶
نوشته شده توسط : سید
۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۰۹
نوشته شده توسط : سید

کدامین چشمه سمی شد ، که آب از آب می ترسد ؟
و حتی ، ذهن ماهیگیر ، از قلاب می ترسد

کدامین وحشت وحشی ، گرفته روح دریا را
که توفان از خروش و موج از گرداب می ترسد

 گرفته وسعت شب را ، غباری آنچنان مبهم
که چشم از دیدگاه و ماه از مهتاب می ترسد

شب است و خیمه شب بازان و رقص وحشی اشباح
مژه از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب می ترسد

 فغان ، زین شهر کج باور ، که حتی نکته آموزش
زافسون و طلسم و رمل و اسطرلاب می ترسد

فضا را آنچنان آلوده ، دود نفرت ونفرین
که موشک هم ، ز سطح سکوی پرتاب می ترسد

 طنین کار سازی هم ، زسازی بر نمی خیزد .
که چنگ از پرده ها وسیم ، از مضراب می ترسد

سخن ، دیگر کن ای بهمن ! کجا باور توان کردن
که غوک از جلبک و خرچنگ از مرداب می ترسد

 

 


۱ نظر ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۱۷
نوشته شده توسط : سید



ارسال شده توسط : سید هادی سادات حسینی

۰ نظر ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۳۳
نوشته شده توسط : سید