غروب بود و نسیم سردی در ابادی وزیدن گرفته بود...
کم کم صدای زنگوله ی گوسفندانی که از چرا برمیگشتند شنیده می شد،صدای ناله ی توله ها در تنگل و تنگ،اواز کلاغ ها در دم زرده،صدای مشک زدن با سه پایه های چوبی قدیمی و مشک های چرمین،صدای شرشر اب،صدای زندگی...
پیرمرد که امروز نوبتش برای چوپانی گوسفندها بود،خسته و اشفته به ده برمی گردد
گویی گوسفندان هم خستگی او را درک می کنند و همین که نزدیک ابادی می شوند،دسته دسته جدا می شوند و خودشان به سمت آغلشان می روند.
سوز و سرما ناخوداگاه دست و بالت را می لرزاند...تابستان 92-93 بود که در روستای صرفه و در زیر کت نمکی ،دیدیم که لانه ی یک سنجاب که در زبان محلی به ان راستیک می گویند بر زمین افتاده و 5 بچه ی ان اطراف یکدیگر روی زمین پخش شده اند.
به صورت اتفاقی متوجه شدیم که مادر این سنجاب ها هر بار یکی از انها را به دهان گرفته و به بالای درخت دیگری در همان نزدیکی منتقل می کند.وقتی این سنجاب در حال بردن چهارمین نوزاد خود بود تصمیم گرفتم دوربین را نزدیک نوزاد پنجم جاسازی کنم تا صحنه ی زیبا را ثبت و ضبط کنم.
در ادامه ی مطلب کلیپی از شکار لحظه ها را در روستای صرفه را مشاهده یا دانلود کنید.
سایت حرف تو بعنوان یکی از سایت های بزرگ اطلاع رسانی و با دو هدف، شناسایی نخبگان وبلاگ نویس کشور و گسترش مطالب آنان در فضای مجازی فعالیت می کند.
این سایت در امار رتبه بندی الکسا رتبه ی کمتر از 3000 را دارد.
این سایت در نظر دارد که به عنوان بانک جامعی از بهترین مطالب وبلاگ نویسان کشور را انعکاس دهد و به نوعی تریبونی باشد برای وبلاگ نویسانی که حرف هایشان گاهی در میان غول های پوشالی رسانه ها و دعوای حزبی سایت ها گم میشود.
روستایم راز آلود شده است و فرازو فرودش بهت آور !لبخند ها بی چتر
از ارتفاع بالا سقوط می کنند گویی زمان به اهالی باران ،نا مهربان
گشته است .فصل غریب درد ها پر بار؛جاده از غبار و گردها سرشار ؛
نیکان بردار ؛عجب حکایتی...
تبر تقدیر تدبیر نمی شناسد.قامت مهربان رعنا مردانی را می شکند
و بر خاک می افکند در امتداد این شکستن ها و افتادن ها ،سیلاب
اشک و آه روان ؛بارش تند اندوه دوان ؛ودریچه های تبسم گل اندود .
سخن از امیر تبسم های شیرین است که در شامگاهی تلخ در
کمین لشکر غم ،دست به سر با سحر وداع کرد .آه چقدر ناگهانی !
ناگهان ها درد
و داغی دیگرند ...