من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد...
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد...
تصاویری از فروردین 94 در روستای صرفه:
مباش آرام حتی گر نشان از گردبادی نیست
به این صحرا که من می آیم از آن، اعتمادی نیست
به دنبال چه می گردند مردم در شبستان ها
در این مسجد که من دیدم، چراغ اعتقادی نیست
نه تنها غم، سلامت باد گفتن های مستان هم
گواهی می دهد دنیای ما دنیای شادی نیست
ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻫﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﮐﻪ ﺧﺸﮏ
ﺣﺎﻝ ﺣﺒﺴﯿﻪ ﻧﻮﯾﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﺸﻢ ﻗﺎﺟﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻧﻠﺮﺯﯾﺪ ﺩﻟﺶ
ﺑﺸﻨﻮﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﯽ ﭼﺸﻢ ﮐﻪ ﮐﺮﻣﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺎ ﻟﺒﯽ ﺗﺸﻨﻪ ﻭ ﺑﯽ ﺑﺴﻤﻞ ﻭ ﭼﺎﻗﻮﺋﯽ ﮐﻨﺪ
ﻣﺎ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﺭﺳﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ
در ادامه مطلب تصاویری از روستای صرفه در بهار 94 را ببینید: