در خانه های قدیمی روستای صرفه

درد من و تمام تبرخورده‌ها یکی‌ست:
باور نمی‌کنیم که مردیم مدتی‌ست

آنها در انتظار دوباره پرنده‌ای
من فکر بازگشت کسی که نبود و نیست...

تصاویر بیشتر در ادامه مطلب :

تصاویری از فروردین 94 در روستای صرفه

با عاشقان به حال وداعی سفر بخیر
از دوری تو عاقبت چشم تر به خیر
تنها شدیم و خلوت ما گریه خیز شب
اشک شبان غربت و آه سحر به خیر

تصاویری از فروردین 94 در روستای صرفه:

خرابه و خانه های روستای صرفه

کسی با قصه من آشنا نیست

در این عالم ندارم همزبانی

به صد اندوه می نالم - روا نیست

 

شبم طی شد کسی بر در نکوبید

به بالینم چراغی کس نیفروخت

نیامد ماهتابم بر لب بام

دلم از این همه بیگانگی سوخت

برکه ی اب در صرفه ( جر باغو )

مردم بالادست، همه در ماتم و اندوه نشستند اما…

کدخدا در خانه با زنش میخندد

 آب را گل کردند…

چشم ها را بستند و چه با دل کردند…