دو عکس از تابستان 89
چهارشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۲ ق.ظ
چه زودتر در جوانیم پیر شدم و چه زود در جوانی, پیری را دیدم..
جوانیم گذشت با افسوس نبودنها, بودنها و شدنها....
می ترسم وقت پیری ,از من سراغ جوانی را بگیرند,که فقط پیرش کردم....
اما چه باک, گویم الزایمر دارم جوانی را به یاد ندارم...
کاش حالا الزایمر داشتم تا فراموش کنم هر انچه در جوانی پیرم کرد ...
"مهدی' رحیمی' مقدم"
اوشین و به باد دادن ماحصل خرمن کوبی :
عکسها:تابستان 89
جوانیم گذشت با افسوس نبودنها, بودنها و شدنها....
می ترسم وقت پیری ,از من سراغ جوانی را بگیرند,که فقط پیرش کردم....
اما چه باک, گویم الزایمر دارم جوانی را به یاد ندارم...
کاش حالا الزایمر داشتم تا فراموش کنم هر انچه در جوانی پیرم کرد ...
"مهدی' رحیمی' مقدم"
اوشین و به باد دادن ماحصل خرمن کوبی :
ناگهان چقدر زود دیر می شود !…
حرفهای ما هنوز ناتمام…
تا نگاه می کنی
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی ...
پیش از انکه با خبر شوی
لحظه ی عظیمت تو نا گزیر می شود
ای…
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
“قیصر امین پور”
عکسها:تابستان 89