روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

روستای صرفه از توابع دهستان گروه/احمداباد بخش راین استان کرمان

روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روستای صرفه از توابع گروه» ثبت شده است

خرابه میل ابادی نداره

دلی که غم گرفت شادی نداره

همون طفلی که نو اید به دنیا

زدست غم هم ازادی نداره...



۰ نظر ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۲
نوشته شده توسط : سید

روحـــــــــــــمان آبستـــــــــــــــن یکـــــــــ قرن تنهــــــــــــــــــا بودن اســــــــــتــــــ

طفـــــــــــــــــل حســـــــــــــرت نوش مـــــــــــــا دنیــــــــــــــــا نمی آید رفیــــــق

دستــــــــــــهایــــــــــــت را خــــــــــــــــــو دت ها کن اگــــــــــــــر یخ کرده انــــــــــد

از لــــــــــــــــــب ایـــــــــــن مـــــــــــــــردمان هــــــــــــا هــــــانمی آید رفـــــــیـــــق

گردوی تنگل،گردویی قدیمی با ریشه هایی ضخیم و تنومند در روستای صرفه،زیر کمر زرد و در تنگل صرفه می باشد.

متاسفانه امسال این درخت هم مانند سایر گردو های منطقه سرمازده شده است و برگ و بری ندارد

۰ نظر ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۹
نوشته شده توسط : سید

صبح که چشم باز کردم

آسمان خاکستری رنگ را دیدم

دیگر حتی پرنده ها هم

در این هوا پرواز نمیکنند

فقط هر از گاهی ، کلاغی تنها

پر میکشد و رد میشود

اما گنجشکان از طوفان میترسند



۲ نظر ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۵
نوشته شده توسط : سید

۱ نظر ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۲
سید علی سادات حسینی گروه



دیشب از بام جنون دیوانه ای افتاد و مرد
پیش چشم شمع ها پروانه ای افتاد و مرد

از لطافت یاد تو چون صبح گل ها خیس بود
شبنمی از پشت بام خانه ای افتاد و مرد...


۰ نظر ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۴
نوشته شده توسط : سید

نباشم گر در این محفل ، چه غم ، دیوانه ای کمتر

خوش آن روزی ز خاطر ها روم ، افسانه ای کمتر

بگو برق بلاخیزی بسوزد خرمن عمرم

بگرد شمع هستی ، بی خبر پروانه ای کمتر

تو ای تیر قضا ، صیدی ز من بهتر کجا جویی

به کنج این قفس مرغ ِ نچیده دانه ای کمتر



۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۵
نوشته شده توسط : سید
گرچه سرشار گناهیم و سرا پا اندوه
رسم تدبیر ندانسته شکایت کردیم
ما که تصویر شبی در نگه تردیدیم
از چه از خویش چنین ترک اصالت کردیم...



۳ نظر ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۳
نوشته شده توسط : سید

بیابان را، سراسر، مه گرفته است .

چراغ قریه پنهان است

موجی گرم در خون بیابان است

بیابان ، خسته

      لب بسته

          نفس بشکسته

           

بیابان را سراسر مه گرفته ست . ( می گوید به خود، عابر)

سگان قریه خاموشند...

۰ نظر ۲۷ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۱۵
نوشته شده توسط : سید

آری از پشت کوه آمده ام

چه میدانستم این سمت کوه باید برای ثروت حرام خورد

برای عشق خیانت کرد

برای خوب دیده شدن دیگران را بد نشان داد

برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند

وقتی هم باتمام سادگی دلیلش را میپرسی میگویند:

ازپشت کوه آمده

ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم و تنهادغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان ازدست گرگان باشد

تااینکه این سمت کوه باشم وگرگ

۰ نظر ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۰۶
نوشته شده توسط : سید

آبادی من تشنگی درختانت را می دانم . آبادی من هجوم ملخ ها را از خشکی درذهن دارم . آبادی من علفهای هرز باغهایت را دیده ام . آبادی من از دستانی  خبر دارم  که ناامیدنشدند ونهال نوپای سبزی ونشاط رادوباره درزمینت  نشاندند تا آوای حیات هرگز خاموش نگردد. آبادی من دزآور ای قلعه آتش می نویسم از محرومیت و کمبودهایت ،از شلاق بی رحمانه زمستان برپیکرت ، از فقر ساکنینت..(برگرفته از سایت http://www.salampaveh.ir  )




۰ نظر ۰۳ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۴۶
نوشته شده توسط : سید