روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

روستای صرفه از توابع دهستان گروه/احمداباد بخش راین استان کرمان

روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

۱۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روستای صرفه» ثبت شده است

آری از پشت کوه آمده ام

چه میدانستم این سمت کوه باید برای ثروت حرام خورد

برای عشق خیانت کرد

برای خوب دیده شدن دیگران را بد نشان داد

برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند

وقتی هم باتمام سادگی دلیلش را میپرسی میگویند:

ازپشت کوه آمده

ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم و تنهادغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان ازدست گرگان باشد

تااینکه این سمت کوه باشم وگرگ

۰ نظر ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۰۶
نوشته شده توسط : سید


                خفتگان را گر سبکباری خوش است
                                                 شبروان را رنج بیداری خوش است


              در چنین شب های بی فریاد رس
                                                روز خوش در خواب باید دید و بس



۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۳۶
نوشته شده توسط : سید

باز دل آسمان گرفته....

بغضش را با تمام وجود حس میکنم

از ان بغضهاست که اگر بشکند ویران می کند

خوش به حال اسمان که گهگاه بغض دارد و گهگاه ویران میکند...




۰ نظر ۰۷ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۱۸
نوشته شده توسط : سید


ّبرای دیدن ادامه عکس ها به ادامه مطلب بروید:

۱ نظر ۰۶ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۱۴
نوشته شده توسط : سید

آبادی من تشنگی درختانت را می دانم . آبادی من هجوم ملخ ها را از خشکی درذهن دارم . آبادی من علفهای هرز باغهایت را دیده ام . آبادی من از دستانی  خبر دارم  که ناامیدنشدند ونهال نوپای سبزی ونشاط رادوباره درزمینت  نشاندند تا آوای حیات هرگز خاموش نگردد. آبادی من دزآور ای قلعه آتش می نویسم از محرومیت و کمبودهایت ،از شلاق بی رحمانه زمستان برپیکرت ، از فقر ساکنینت..(برگرفته از سایت http://www.salampaveh.ir  )




۰ نظر ۰۳ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۴۶
نوشته شده توسط : سید

بنویسید توقف نکند هیچ کسی                                     

                                                     نشود هیچ کسی مدعی همنفسی

    زنده بودم به خدا هرچه کشیدم فریاد..

                                                            نه کسی بود دراین شهرنه فریاد رسی

                      بنویسید فقط روی مزارم ای داد..

                                                                        خانه ی غصه شود تابه قیامت آبـــاد...



ادامه تصاویر را در ادامه مطلب ببینید :


۱ نظر ۲۴ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۴۷
نوشته شده توسط : سید

سلام دلتنگی هـای عصـرانه که فریادهای بی جواب کـلاغ ها

آغـاز شبـــ های بلند را در گوشتان فریـاد می کشد

سلام آسمـــــــان خاکستــری


دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبـــــهار
بسی تـــــــــیر و دی ماه و اردیــبهشت
برآید که ما خــــــــــــاک باشیم و خـــــــــــــشت


۱ نظر ۱۸ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۰۱
نوشته شده توسط : سید


برای ادامه عکس ها به ادامه مطلب بروید: 


۰ نظر ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۰۵
نوشته شده توسط : سید

چند صباحی است که تراکمه را رصد می کنم و فکر می کنم که احساسی از جنس کودکی است؛ چیزی شبیه دفترچه خاطرات. اما دیگر نمی ترسیم که خوانده شود، دیگر بر سر پاره شدن یک کاغذ از دفتر خاطرات با برادر یا خواهرمان دعوا نمی کنیم. شاید دلیلش این است که می توانیم بدون اینکه غروری شکسته شود و یا کم رویی مانع شود از چیزهایی که دوست داریم و یا متنفریم، بنویسیم.  حیای دروغین و ترس دو نیرویی است که انسان همیشه با آن درگیر است. چه افکار زیبا و چه خواسته های شیرینی که به دلیل فشار این دو نیرو به صندوقچه ناگفته ها رفته.

۰ نظر ۱۳ دی ۹۳ ، ۱۹:۵۵
نوشته شده توسط : سید


تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستا
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا

۰ نظر ۱۰ آذر ۹۳ ، ۲۲:۵۷
نوشته شده توسط : سید