عروس خشکسالی
آنجا که درخت را
دار
می خوانند
هیچ لبخندی مبارک نیست ...
آواز چوپان گله های خشکسالی
در دشت
جریان دارد
رودخانه
اغراق بزرگ جویبار است و
بازیچه ی سنگچین کودکان آبادی
مرگ
سایه ی سنگین کوهستان
بر دشت و
زندگی
گردبادی که در کوهستان
گم می شود
اهل آبادی
بره ی سپید کاکل حنایی را
در تمنای باران
به قربانگاه می برند
مشک های سربریده
بی صدا
به زمزمه ی دعای باران
فریاد
آبادی
بی آب
به شمارش معکوس ویرانی
مشغول
گلوی نوعروس سیاه بخت خشکسالی
سرخ
تن تک چنار پیر عریان
به دخیل دختران آبادی
سبز !!!
تصاویر : تابستان 89
منبع نوشته : منبع