۰ نظر
۱۸ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۷
دیشب از بام جنون دیوانه ای افتاد و مرد
پیش چشم شمع ها پروانه ای افتاد و مرد
از لطافت یاد تو چون صبح گل ها خیس بود
شبنمی از پشت بام خانه ای افتاد و مرد...
نباشم گر در این محفل ، چه غم ، دیوانه ای کمتر
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد...