یادش بخیر
سه شنبه, ۹ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۴۶ ب.ظ
یادش بخیر, ایام کودکی
شبهای بلند زمستان روستا
سخاوت بی حد اسمان وبرف هدیه ی خدای کودکی.
یادش بخیر چک چک بخاری نفتی وگر گرفتن خانه از محبت ساکنانش. چه لذتی داشت کنار پنجره ی خیس , تماشای چتر سیاه اسمان بر روی زمین سفید سفید. اخ جان فردا مدرسه تعطیل است!
.یادش بخیر.
آنقدر آرزو می کشم تا تکرار غریبانه عاشقی ام در کوچه های خلوت تنهایی دلم جوانه زند و دوباره زنده شود درد جدایی عاشقی...
ویادمان باشد که خاطرات تخته سیاه نیست که هرکی آمد رویش بنویس و هر کس هم که رفت بشه اسمشو پاک کرد؟؟؟ شایدروزی به کوچه خاطرات گذشته برگردیم... شایدخواستیم دوباره درآن حوالی گشتی بزنیم... شایدخاطری ازیار منتظر لمس نگاهمان باشد.... شایدبه کوچه های قدیمی باخاطرات گذشته برگردیم....
حال همه ما خوب است ملالی نیست جز گمشدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل نا ماندگار بی درمان...
۹۳/۱۰/۰۹