مدرسه ی قدیمی روستای صرفه
بر موی چو خاکستر من طعنه مزن
آتشکده ای درون جانست هنوز
تا صنع خدا را نگرم دیده ی من
بر چشم غزالان نگرانست هنوز
گر شور جوانی ام تو را باور نیست
آماده ی روز امتحانست هنوز
مدرسه ی قدیمی روستای صرفه که در حال حاضر شباهتی به مدرسه ندارد و از ان بعنوان اغل گوسفندان استفاده می شود
در وقت جوانی دل من عاشق بود
پنهان چه کنم ؟ که آن چنانست هنوز
فرهاد گذشت و دور شیرین طی شد
وین قصه تلخ بر زبانست هنوز
صد قرن ز شام تار عشاق گذشت
این ماه چراغ آسمان است هنوز
گر قالب شعر من کهن شد غم نیست
شور غزلم شعر زمان است هنوز