روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

روستای صرفه از توابع دهستان گروه/احمداباد بخش راین استان کرمان
شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۵۵ ب.ظ

شاید دلیلش بزرگ شدن است

چند صباحی است که تراکمه را رصد می کنم و فکر می کنم که احساسی از جنس کودکی است؛ چیزی شبیه دفترچه خاطرات. اما دیگر نمی ترسیم که خوانده شود، دیگر بر سر پاره شدن یک کاغذ از دفتر خاطرات با برادر یا خواهرمان دعوا نمی کنیم. شاید دلیلش این است که می توانیم بدون اینکه غروری شکسته شود و یا کم رویی مانع شود از چیزهایی که دوست داریم و یا متنفریم، بنویسیم.  حیای دروغین و ترس دو نیرویی است که انسان همیشه با آن درگیر است. چه افکار زیبا و چه خواسته های شیرینی که به دلیل فشار این دو نیرو به صندوقچه ناگفته ها رفته.

یادش بخیر؛ نان محلی و روغن محلی وشکر. چه حس زیبایی بود خستگی بازی های کودکانه، چه زیبا بود در سایه یک دیوار نشستن و با دوستان خوش بودن با هم خندیدن و گاهی هم دعواکردن. اما همه اینها از رنگی دیگر بود، صاف و ساده بدون هیچ غرضی. شاید همین سادگی زیبا بود؛ آنقدر زیبا که بعد از سالها حتی فکرکردن به آن هم زیباست. نمی دانم چه شد که همه آن خاطرات از بین رفت.

دوستی می گفت: «شاید دلیلش بزرگ شدن است»؛ اما من میگویم: «دزدی، یک دزدی بزرگ»، ما را با بازیهای دروغین سرگرم کردند و همه چیزمان را دزدیدند. بزرگترها، «همانهایی که همه چیزشان را دزدیده بودند»، سر ما را به دعواهایی گرم کردند تا همه خوشیها را از یاد ببریم؛ یک روز دعوای کدخداها بود و یک روز هم دعوای فرماندارها؛ یک روز دعوا بر سر زمین بود و یک روز دعوا بر سر آب.

چقدر سخت بود اولین روزی که غرور و شاید حیا دیگر اجازه نداد از مادر، نان و روغن بخواهیم؛ جا داشت از این که بزرگ شده بودیم متنفر بشویم، اصلا از بزرگها متنفر بشویم و از همه دزدها، چون همین اندک خواسته را هم از ما دزدیدند.

به نظرم اینترنت با هزاران عیبی که دارد یکی از ویژگی هایش که می شود از آن خوب استفاده کرد، بازگشت به دوران کودکی است و مرورکردن دورانی که از ما به یغما بردند.

… اما چیزی که همه دوستان را نگران می کند، تبدیل شدن این دو افعی غرور و ترس به اژدهایی ویرانگر است که اگر در فضای اینترنت این دو صفت تبدیل به ناهنجاروقاحت و بی شرمی شود، اثرش از دزدی بی رحمانه بیشتر است .

جهان کوچکی که برای یکدیگر ساخته ایم را با توهین و تهمت خراب نکنیم به همدیگر انتقاد کنیم و انتقادات یکدیگر را بپذیریم و یا جواب ادیبانه بدهیم از این که شخصی ما را از نگاهی دیگر می بیند نهراسیم زیرا نگاه های متفاوت نشان دهنده ی بزرگی و وسعت جهان ذهنی ماست.

اوایل زمستان یک هزار و سیصد و نود و سه.


برگرفته از : http://terakmeh.com



نوشته شده توسط نوشته شده توسط : سید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

روستای صرفه از توابع دهستان گروه/احمداباد بخش راین استان کرمان

روستای صرفه/ابادی از یاد رفته....

شاید دلیلش بزرگ شدن است

شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۵۵ ب.ظ

چند صباحی است که تراکمه را رصد می کنم و فکر می کنم که احساسی از جنس کودکی است؛ چیزی شبیه دفترچه خاطرات. اما دیگر نمی ترسیم که خوانده شود، دیگر بر سر پاره شدن یک کاغذ از دفتر خاطرات با برادر یا خواهرمان دعوا نمی کنیم. شاید دلیلش این است که می توانیم بدون اینکه غروری شکسته شود و یا کم رویی مانع شود از چیزهایی که دوست داریم و یا متنفریم، بنویسیم.  حیای دروغین و ترس دو نیرویی است که انسان همیشه با آن درگیر است. چه افکار زیبا و چه خواسته های شیرینی که به دلیل فشار این دو نیرو به صندوقچه ناگفته ها رفته.

یادش بخیر؛ نان محلی و روغن محلی وشکر. چه حس زیبایی بود خستگی بازی های کودکانه، چه زیبا بود در سایه یک دیوار نشستن و با دوستان خوش بودن با هم خندیدن و گاهی هم دعواکردن. اما همه اینها از رنگی دیگر بود، صاف و ساده بدون هیچ غرضی. شاید همین سادگی زیبا بود؛ آنقدر زیبا که بعد از سالها حتی فکرکردن به آن هم زیباست. نمی دانم چه شد که همه آن خاطرات از بین رفت.

دوستی می گفت: «شاید دلیلش بزرگ شدن است»؛ اما من میگویم: «دزدی، یک دزدی بزرگ»، ما را با بازیهای دروغین سرگرم کردند و همه چیزمان را دزدیدند. بزرگترها، «همانهایی که همه چیزشان را دزدیده بودند»، سر ما را به دعواهایی گرم کردند تا همه خوشیها را از یاد ببریم؛ یک روز دعوای کدخداها بود و یک روز هم دعوای فرماندارها؛ یک روز دعوا بر سر زمین بود و یک روز دعوا بر سر آب.

چقدر سخت بود اولین روزی که غرور و شاید حیا دیگر اجازه نداد از مادر، نان و روغن بخواهیم؛ جا داشت از این که بزرگ شده بودیم متنفر بشویم، اصلا از بزرگها متنفر بشویم و از همه دزدها، چون همین اندک خواسته را هم از ما دزدیدند.

به نظرم اینترنت با هزاران عیبی که دارد یکی از ویژگی هایش که می شود از آن خوب استفاده کرد، بازگشت به دوران کودکی است و مرورکردن دورانی که از ما به یغما بردند.

… اما چیزی که همه دوستان را نگران می کند، تبدیل شدن این دو افعی غرور و ترس به اژدهایی ویرانگر است که اگر در فضای اینترنت این دو صفت تبدیل به ناهنجاروقاحت و بی شرمی شود، اثرش از دزدی بی رحمانه بیشتر است .

جهان کوچکی که برای یکدیگر ساخته ایم را با توهین و تهمت خراب نکنیم به همدیگر انتقاد کنیم و انتقادات یکدیگر را بپذیریم و یا جواب ادیبانه بدهیم از این که شخصی ما را از نگاهی دیگر می بیند نهراسیم زیرا نگاه های متفاوت نشان دهنده ی بزرگی و وسعت جهان ذهنی ماست.

اوایل زمستان یک هزار و سیصد و نود و سه.


برگرفته از : http://terakmeh.com

۹۳/۱۰/۱۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">